loading...

رمان ماکانی عشق بی انتها

رمان ماکانی عشق بی انتها

بازدید : 307
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 5:38

سابولا لاوام. رمان جدید تو راهه(امشب خلاصه تو وب گزاشته میشه)

اسمه رمان: رمان ماکانی عشق حرف حالیش نمیشه

http://eshghharfhaleshnemeshe.blogfa.com/

کپی کن و از وب خودت لذت ببر❤❤😉

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

تو رمان جدید منتظره حمایتاتون هستم

با کامنت بترکوتید❤

خدافس

هدی نیکو (ایرانی)
بازدید : 352
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 16:37

سلام عزیزای دلم

خوبین؟

۴ تا خبر دارم براتون. ۱. یه رمان ماکانی جذاب تو راهه که با ریحون جون . در حال تایپه. ۲. یه رمان ماکانی دیگه ام تو راهه که با اجی خوشگلم بیتا در حاله تایپ ه. ۳. یه رمان که ابجی هستی نوشته خیلیم عالیه به زودی تو گوگل هم میاد. ۴. به زودی رمان رو ادامه میدیم . ۵. فردا لینک رمان‌های جدیدم رو براتون میزارم. ۶. براتون یه رمان عالی اووردم.

یه رمان عالی اووردم براتون. بزن رو لیک و از رمان لذت ببر.

http://roman-deldade.blogfa.com/

کپی کن و برا یکی بفرس و از خوندن رمان لذت ببر

تصویری زیبا از گذشته...🌹
بازدید : 290
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 16:37

سلام عزیزای دلم

رمان جدید تو راهه امیدوارم که خوشتون بیاد .

لینک ش به زودی تو اینجا .

منتظر باشین.

مواظب خودتون باشید. خدافس

تصویری زیبا از گذشته...🌹
بازدید : 305
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 11:39

سلام

کامنت بزارید یکم دردودل کنیم.

حالم بده نیاز به دردودل دارم لطفا کامنت بزارید اگه واقعا دوس دارید تو روز سختم کنارم باشید

تست روانشناسی (صرفا جهت سرگرمی)
بازدید : 282
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 9:38

فرزاد:مرسی ممنون دنیز:^نازنین و فرزاد^ دارن حرف میزنن. چشمم افتاد به رهام و سودا داشتن با هم حرف میزدن

سودا:صلاام رهام:سلام. اینجا چه باغ قشنگیه +باغ دنیزه. خیلی وقتا دنیز مارو دعوت میکنه(البته دعوت نمیکنه همه اش تنگلیم😆) _(هر وقت میبینمش یه حس خوبی دارم؟؟) دنیز:چشمم خورد به اوین و محسن خداروشکر اونا همدیگرو میشناختن (اخه محسن بهش گیتار یاد می‌داد☺)باهم صنیمی‌صحبت میکردن از اینها خیالم راحت بود. رفتم سراغ زهرا و سینا با هم صمیمی‌بودن (اخه سینا باهاش متن اهنگ کار میکنه) رفتم سراغ ساحل و امیر خب بود چون تصادف کرده بودن همدیگرو میشناختن.

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

سلام عزیزای دلم اومدم باهاتون خدافظی کنم تا یه مدت(چن ماه) 😢😢

فضا احساسی شد😣😆

سس ماااااس کیساااس

اما تا اون موقع یه رمان ماکانی عاشقونه و کمی‌غمگین میزارم با کامنت‌ها بترکونید. و اینکه ادرس اون یکی وب هم اینجا میزارم حتما سر بزنین. تازه تا اونجایی هم که میتونید رمان رو به هر کی که دوس دارید یا میدونید رمان خونه معرفی کنین.

ایزی ایزی تامام تامام تا چن ماه دیگه. تو وب دیگه منتظرتونم

نایب‌ رئیس کمیسیون قضایی مجلس: منتشرکننده فیلم دختر آبادانی باید مجازات شود
بازدید : 265
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 9:38

نازنین:سلام فرزاد:سلام +بابت دیروز ازتون عذر می‌خوام این دنیز ما خیلی دیوونه اس😀 _ نه این چه حرفیه."اگه فضولی نشه رشته تون چیه؟😌 + من دانشجوئه معماری ام😫_چن ساله همتون با هم دوستین +ما همه مون از ۱۳ سالگی با هم دوستیم من و سودا با هم همخونه ایم. رشته شما چیه😌 _موسیقی +اهنگاتون رو گوش دادم عالیه واقعا👌❤ (خدایا خودت کمکم کن یهو لو نره که طرفدار دو اتیششم باید خونسردی مو حفظ کنم) _(چرا همه اش ازش ازش سوال میپرسم مگه من وکیلم😆. چرا هر وقت میبینمش قلبم تند تند میزنه)

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.سلام عزیزای دلم

بعد از یه پارت تا چن ماه کات که بعد میچریم تو عاشقونه. تا اون موقع یه رمان عاشقونه و کمی‌غمگین داریم.

کامنت‌ها رو بترکونید تا پارت بعدی ایزی ایزی تامام تامام

نایب‌ رئیس کمیسیون قضایی مجلس: منتشرکننده فیلم دختر آبادانی باید مجازات شود
بازدید : 282
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 7:38

دنیز

همه دخترا با هم ست کرده بودن لباساشون مثل هم بود فقط تیشرتاشون فرق داشت (اول اسمه عشق شون بود😁) ماشالله قربونشون برم عجب جیگری شده بودن.

خودمم طبق همیشه مشکی. یه شلوار لش م‌ی یه شال م‌ی موهامم دم اسبی بستم با گزاشتن وسایل‌های لازم تو کوله ام کارمو تموم کردم😉.

با دخترا زدیم بیرون که یه چن مین بیشتر طول نکشید که رسیدیم. یه ساعت به اومدن پسرا مونده بود. دخترا هم مشغول دیوونه بازی بودن همه کارام اوک بود که پسر‌ها م رسیدن تیپ اشون سبز لجنی و مشکی بود با همه شون سلام کردم و رفتم سراغ عذا که در چه حالیه. از دور داشتم نگاشون میکردم نازنین و فرزاد مشغول حرف زدن بودن.

-------------------------------____________________

سلام عزیزای دلم

واقعا عذر می‌خوام بخاطره بعضی از مشکلات نتونستم پارت بزارم ولی امروز برای جبرانی یه پارت نمیزارم چن تا پارت میزارم که تا چن ماه کات . منظورم دو سه ماهه که تا اون موقع یه رمان عاشقونه و کمی‌غمگین داریم😉

ایزی ایزی تامام تامام تا پارت ۷

با کامنت‌ها بترکونید

خدافس

جنگجو بر می خیزد...
برچسب ها
بازدید : 279
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 3:37

دنیز

صبح زود بیدار شدم😫 دخترا رو بیدار کردم بعد از کلی دیوونه بازی شروع کردم به حاضر کردنشون(انتخاب لباس) اول از نازنین شروع کردم همه شون می‌خواستن ست باشن رنگ سبز به همه شون میومد نازنین: باز می‌خوای چیکار کنی دیوونه زهرا: خدا میدونه چه نقشه‌‌‌ای بازم برامون داره اوین: دنیز از دیشب مشککککوک میزنی‌هااا سودا: آره والا ساحل: دنیز کلا سنتی و صنعتی رو با هم میزنه دنیز:که با این حرفه ساحل همه زدیم زیر خنده. تیپ دخترا:یه مانتوی اسپرت سبز، تیشرت مشکی که روش اول اسمه عشق زندگی شون بود😁با شلوار هش جیب مشکی با کتونی سبز با کوله مشکی با شال سبز که موهاشونم دم اسبی بستم کارمو با یه ارایش ملیح تموم کردم.😏

💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙سلام عزیزای دلم

اینم پارت ۶

امیدوارم که خوشتون اومده باشه

با کامنت‌ها بترکونید

منتظره حمایتاتون هستم

معرفی انیمه دفترچه مرگ^^
بازدید : 217
پنجشنبه 23 مهر 1399 زمان : 19:36

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی